♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
بیشتر وقتها دلم میخواد همینطوری پامو بذارم
روی اون پام و بگم بیخیال دنیا مگه چقدر عمر میکنیم
که بخواهیم زندگیمونو با غم و غصه پیش ببریم
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
قلمم باز هوای تو به جانش افتاد
لذت از تو نوشتن به سرش باز افتاد
بازهم عصر غم و غصه و بی حوصلگی
قلمم عطر حضورت به رگش باز افتاد
رج به رج قایفه اش ازتوو این فاصله هاست
خون جگر شد دل ما تا که به دامش افتاد
خسته از این همه تکرار خدایا کافیست
موج طوفان زده شد ،شعر به نامش افتاد
پشت این پنجره ها رنج عظیمیست گلم
قلمم باز هوای تو به جانش افتاد
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
* ناشناس *
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
طاقت دیدن غصه ، به تو ام نیست ؛ بخند
ارزش بودنت این غصه و غم نیست ؛ بخند
با خنده ها من لذتی دیرینه دارم ؛پس فراموشم نکن
بی خنده هایت خاطرم را جمع جم نیست ؛ بخند
در هوای تو شب و روز چو پروانه زنم پر به خیالت
غم و غصه ام زیاد است ولی ؛ تو بخندی دل بهارست ؛ بخند
زندگی قطره ی بارانه معلق به هواست ، گرچه بی رنگی ، ولی
رنگین کمانی پر ز رنگ ؛ در پیش رو هست ، بخند
گرچه سخت است بخندی بر همه درد و عذا و مشکلات
خنده بر هر درد بی درمان دوا هست ؛ بخند
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
شعر از شیخ المریض عمو حسین پیرزاد